سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بسا سخن که از حمله کارگرتر بود . [نهج البلاغه]
به انتظار ظهور آقا بمانیم
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» عسل

او قول داده بود که لیلا نمی رود
دل بسته است بی من از اینجا نمی رود
او گفته بود آدم و حوّاش می شویم
سوگند خورده بود که فرداش می شویم
او قول داده بود که موسی رفیق ماست
عیسی شهود پاکّی دامان ما دوتاست
ایوب را به خا طر ما آفریده است
کشتیّ نوح را طرف ما کشیده است
ترسی نداشتیم که از بت پرست ها
مردی تبر به دست فرستاد پیش ما
او قول داده بود فقط عاشق منی
علم منی شعور منی منطق منی
آخر خداست هر چه بخواهد چه خوب ، بد
بی اذن او که رود به دریا نمی رود
اما عجیب رود به دریا رسید ورفت
بر صورت زمخت زمین پا کشید و رفت
فردا رسیده است تو رفتی بدون من
حالا تویی که تشنه ترینی به خون من
فردا رسید آدم و حوا تمام شد
« لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
لیلا دوباره قسمت ابن السلام شد
دیگر تمام شد گل سرخم تمام شد »
موسی عصاش را سر ما ها شکست ورفت
با هر دو دست زد سرمان را شکست ورفت
وقتی که دید کار من و تو نمی شود
از روی عرشه نوح خودش را به خواب زد
ایوب بر خلاف همیشه خودش را به خواب زد
آتش کشید در من و باران نزول شد
قوم یهود بود سراسر شلوغ بود
عیسی زبان گشود که لیلا دروغ بود
موسی عصای معجزه اش را غلاف کرد
دیشب خدا به ضعف خودش اعتراف کرد
دیگر خودم به جای خدا خالق توام
از این به بعد مثل خدا عاشق توام
: اقراء به نام هر چه نمیدانی ازغزل
لیلای من نگو که پشیمانی از غزل
اقراء به نام لیلی و مجنون که قرن هاست
تمثیل های واقعی اشتیاق ماست
لیلا تو اولین زن مبعوث عالمی
چشم حسود کور تو ناموس عالمی
از ابرها بخواه که باران بیاورند
حالا بلند شو همه ایمان بیاورند
از سرزمین ابرهه تا فیل می وزد
از روشنای چشم تو انجیل می وزد
حالا حجاز دامنه ی روسری توست
این سرزمین بچّگی و مادری ی توست
با پیروان واقعی ات خالصانه باش
تبلیغ عشق کن غزلی عاشقانه باش
بیت المقدس تو همین چشمهای توست
عشق آفریدگار تو هست و خدای توست
دور خودت بچرخ و خودت را طواف کن
دور لبان صورتی ات اعتکاف کن
لبیک لا شریک لبت جز من و خودت
لبیک لا شریک لبت جز من و خودت
لبیک لا………………………………

روی تخت سبز مخمل می نشیند گل پری

عاشق است از خنده گل می آفریند گل پری

گاه گاهی مثل یک ماهی که می افتد به دام

زیر تور سبز پو لک می نشیند گل پری

عود و اسپند و حنا و لاله  و قرآن و شمع

لاله را از ان میان بر می گزیند گل پری

 ...لاله سرخه ، لاله زرده ، لاله اومد خونمون
تو لباس سرخ مخمل گل به سر زد خونمون
تو لباس سرخ مخمل لاله روشن می کنه
سینه ریز سکه کوب نقره گردن می کنه
فیتیله ش ابریشمی و روغنش اشک چیشه
لالهً رودم نمی سوزه نمی دونم چشه

یار مبارک .../ نه ؛همین جا یک دم از خود می رود

می رود در آینه خود را ببیند گل پری

من وکیلم ؟ بار سوم نیز می پرسند از او

رفته است از باغ روًیا گل بچیند گل پری

سفره اش یک ماه کم دارد که آنهم مادرست

کاش می شد خنچه را از نو بچیند گل پری

پیشنماز

قبله کمی متمایل به چپ
آمد درست زیر شبستان گل نشست
دربین آن جماعت مغرور شب پرست
یک تکه آفتاب نه یک تکه از بهشت...
حالا درست پشت سر من نشسته است
این بیت مطلع غزلی عاشقانه نیست
این سومین ردیف نمازی خیالی است
گلدسته اذان و من های های های
الله اکبر و انا فی کل واد ... مست
سبحان من یمیت و یحیی و لا اله
الا هو الذی اخذ العهد فی الست
(یک پرده باز پشت همین بیت می کشیم)
او فکر می کنیم در این پرده مانده است
...................................................
عسل سلام...اشهد ان لا اله... تو
با چشمهای سرمه ای...ان لا اله ...مست
دل می بری که...حی علی ...های های های
هر جا که هست پرتو روی حبیب هست
بالا بلند!عقد تو را با لبان من
آن شب مگر فرشته ای از آسمان نبست
باران جل جل شب خرداد توی پارک
مهرت همان شب..اشهدان..دردلم نشست
آن شب کبو .. (کبو).. کبوتری از بامتان پرید
نم نم نما (نما) نماز تو در بغض من شکست
سبحان من یمیت و یحیـــــــــــــی و لا اله
الا هو الـــــــــــــذی اخذ العهــــد فی الست
سبحان رب هر چه دلم را ز من برید
سبحان رب هر چه دلم را ز من گســــست
سبحان ربی الــ... من و عسل .. بحمده
سبحان ربی الــ ... من و عسل دلش شکست
سبحان ربی الــ... من و عسل به هم رسیــ...
سبحان تا به کی من و او دست روی دست؟
زخمم دوباره وا شد و ایاک نستعین
تا اهدنا الــ ... سرای تو راهی نمانده است
مغضوب این جماعت پر های و هو شدم
افتادم از بهشــــــــــــت بر این ارتفاع پست

***
(یک پرده باز بین من و او کشیده اند
سارا گمانم آن طرف پرده مانده است)

 

*************************************

 

آهی کشید غمزده پیری سپید موی

افکند صبحگاه در آینه چون نگاه

درلابلای موی چو کافور خویش دید

یک تار موی سیاه

                        ****

در دیدگان مضطربش اشک حلقه زد.

در خاطرات تیره و تاریک خود دوید .

سی سال پیش نیز در آینه دیده بود

یک تار موی سپید ...

                         ****

در هم نشست چهره ی محنت کشیده اش

دستی بموی خویش فرو برد و گفت :

(( وای ))

اشکی به روی آینه افتاد و ناگهان

بگریست های و های...

                         *****

دریای خاطرات زمان گذشته بود

هر قطره ای که به روی آینه می چکید

در کام موج ضجه ی مرگ غریق را

از دور می شنید

*****

طوفان فرو نشست ولی دیدگان پیر

میرفت باز در دل دریا به جستجو

در آبهای تیره اعماق خفته بود

یک مشت آرزو ..... !

**************************************



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محسن اکبری ( سه شنبه 85/5/3 :: ساعت 4:4 عصر )

»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

کبوتر حرم امام حسین(ع)
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 10
>> بازدید دیروز: 0
>> مجموع بازدیدها: 89225
» درباره من

به انتظار ظهور آقا بمانیم
محسن اکبری
ماشالله حزب الله من نوکر همه بسیجی ها هستم

» فهرست موضوعی یادداشت ها
حزب الله[12] .
» آرشیو مطالب
تابستان 1385

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان
احمد
سئوالهای منتظر جواب
محسن
شعبان
امیر جان
عبدالرضا
کمیل
کمیل جان
ماشالله حزب الله
مصطفی
اخبار انصار
رایحه عشق
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد

» صفحات اختصاصی

» لوگوی لینک دوستان
شمیم یاس - به روز رسانی :  11:41 ع 93/3/11
عنوان آخرین نوشته : دلم


» وضعیت من در یاهو
یــــاهـو
» طراح قالب